آخرین ویرایش در مرداد 30, 1404 توسط رضا اسد زاده
سینما و شبکه نمایش خانگی در گذشته نهچندان دور، مأمنی برای روایتهای انسانی و بازتاب تجربههای زیسته بودند؛ فضایی که مخاطب در آن با شخصیتها همذاتپنداری میکرد، میخندید، میگریست و در نهایت چیزی از زندگی میآموخت. اما امروز، آنچه در بسیاری از آثار نمایشی دیده میشود، مجموعهای از داستانهای سطحی، شخصیتهای اغراقشده، شوخیهای بیمایه و روایتهایی فاقد انسجام است که نهتنها مخاطب را درگیر نمیکند، بلکه گاه موجب دلزدگی و احساس بیاحترامی به شعور او میشود.
در شرایطی که مخاطب انتظار دارد با اثری مواجه شود که به جهان درونیاش چیزی بیفزاید، اغلب با محصولاتی روبهروست که صرفاً برای پر کردن زمان تولید شدهاند. این تغییر رویکرد، ریشه در نگاه تجاری و کوتاهمدت برخی سازندگان دارد؛ جایی که انتخاب بازیگر بر اساس تعداد دنبالکننده در شبکههای اجتماعی صورت میگیرد و سوژهها نه بر اساس عمق و معنا، بلکه بر اساس قابلیت وایرال شدن در فضای مجازی انتخاب میشوند.
از سوی دیگر، سادهسازی افراطی در روایتها نیز به معضلی جدی تبدیل شده است. داستانهایی با شخصیتهای تکبعدی، دیالوگهای شعاری و موقعیتهای قابل پیشبینی، مخاطب را در جایگاهی پایینتر از آنچه شایستهاش است قرار میدهند. این نوع تولیدات نهتنها به هوش و درک مخاطب احترام نمیگذارند، بلکه او را از تجربه تماشای اثر هنری محروم میکنند.
یکی دیگر از عوامل افت کیفیت، کمتوجهی به پژوهش و شناخت فرهنگی در فرآیند تولید است. داستانهای موفق، حاصل تلفیق تخیل با شناخت دقیق از جامعه، تاریخ و روان انسان هستند. اما در غیاب تحقیق و مطالعه، شخصیتها و موقعیتها از واقعیت فاصله میگیرند و در فضایی غیرواقعی و بیهویت شکل میگیرند که نه ماندگارند و نه تأثیرگذار.
نباید نقش اقتصاد تولید را نیز نادیده گرفت. محدودیتهای مالی و فشار برای بازگشت سریع سرمایه، سازندگان را به سمت استفاده از جلوههای بصری ارزان، موسیقیهای تکراری و صحنههای کمهزینه سوق میدهد. این در حالی است که مخاطب امروز با چند کلیک میتواند به آثار باکیفیت جهانی دسترسی داشته باشد و طبیعتاً سطح انتظارش از تولیدات داخلی نیز بالا رفته است.
اما شاید مهمترین مسئله، فراموش شدن رسالت فرهنگی و اجتماعی هنر باشد. سینما و سریالها تنها ابزار سرگرمی نیستند؛ آنها روایتگر هویت جمعی، دغدغههای اجتماعی و ارزشهای انسانیاند. وقتی این رسالت به شوخیهای سطحی و داستانهای بیهدف تقلیل مییابد، مخاطب نهتنها چیزی نمیآموزد، بلکه احساس میکند بخشی از زمان ارزشمندش را از دست داده است.
راهحل این بحران، بازگشت به اصول بنیادین تولید هنری است: نگارش فیلمنامههای پژوهشمحور، احترام به مخاطب، سرمایهگذاری واقعی بر کیفیت و پرهیز از نگاه صرفاً تجاری. تجربه نشان داده است که هرگاه سازنده با عشق، دقت و شناخت دست به تولید زده، مخاطب نیز با استقبال پاسخ داده است.
امروز بیش از هر زمان دیگری، نیازمند آثاری هستیم که در کنار سرگرمکنندگی، معنا و اندیشه را نیز در خود جای دهند. مخاطب ایرانی باهوش و دقیق است؛ اگر اثری برای او و درباره او ساخته شود، آن را با جان و دل خواهد پذیرفت. احترام به شعور مخاطب نهتنها هزینهای ندارد، بلکه میتواند به بزرگترین سرمایه هنری بدل شود.
رضا اسد زاده هستم فوق لیسانس علوم انسانی و با بیش از 8 سال سابقه خبرنگاری .